باب الحوائج
يکي از القاب حضرت عباس بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است. اين لقب بر اثر کثرت بروز کرامات و قضاي حاجات متوسلين به او، در السنه و افواه عامه و خاصه به اين لقب مشهور گرديده است.
باب الصغير
به معناي در کوچک.مقبره اي است در دمشق که گويند سر مطهر حضرت عباس و علي اکبر «ع » و حبيب بن مظاهر در آنجا مدفون است.بعضي هم گفته اند که مدفن 17 سراز سرهاي شهداي کربلا است.ضريحي بر آن ساخته اند و نام تعدادي از شهداي کربلا برآن نقش بسته است.برخي قبر عبدالله بن جعفر (همسر زينب کبري) را هم آنجا مي دانند. مؤلف «اعيان الشيعه »، دفن سرهاي آن سه بزرگوار را در آن محل پذيرفتني مي داند و مي گويد: چون سرها را به شام برده، اين طرف و آن طرف گرداندند و هدف يزيد که اظهار پيروزي و نيز خوار کردن صاحبان آنها بود، چون اين کار انجام شد، طبيعي است که همان جا دفن شده باشد و محلش محافظت شود. (1) .
پاورقي
(1) اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 1، ص 627.
بابافغاني شيرازي
شاعر خوش ذوق اوايل قرن دهم هجري است که علاوه بر شيراز، مدتي در تبريز در خدمت سلطان يعقوب آق قوينلو گذرانيد و اواخر عمر خود را در خراسان به عزلت سپري کرد. فغاني با ذوق و حالت بسيار و زبان ساده و مضمون جويي و نازکي افکار خود سبکي خاص در غزل آورده که در قرنهاي 11 و 12 هجري پيروان بسيار داشت.
روز قيامت است صباح عشور تو اي تا صباح روز قيامت ظهور تو
اي روشنايي شجر وادي نجف هر ريگ کربلا شده طوري ز نور تو
آن را که گل به خمر سرشتند، کي رسيد فيض از زلال جرعه ي جام طهور تو؟
بيگانه، از خدا و رسول است تا ابد برگشته اختري که نشد آشناي تو
چندين هزار جامه ي اطلس قبا شود فردا که آورند به محشر عباي تو
بربسته رخت، کعبه و مانده قدم به راه بهر زيارت حرم کربلاي تو
بارگاه يزيد
در پايتخت حکومت، قصري که محل سکونت خليفه بود، دار الخلافه گفته مي شد، جاي اقامت پادشاه.به خود شهري هم که خليفه يا پادشاه در آنجا بود، دار الخلافه گفته مي شد.دار الحکومه هم به همان معني بود.
يزيد، پس از کشتن امام حسين «ع » و به اسارت در آوردن اهل بيت او، براي به رخ کشيدن اين پيروزي به مردم بار عام و اذن عمومي داد و قصر پر از جمعيت شد.آنگاه اسراي اهل بيت را که با طناب، آنان را به هم بسته بودند، با وضعي اهانت آميز وارد مجلس يزيد کردند. (1) دار الخلافه يزيد، نزديک مسجد جامع دمشق بوده است.
پاورقي
(1) حياة الامام الحسين بن علي، ج 3، ص 376.
بازار شام
بازاري است واقع در شهر دمشق، که نزديک مسجد جامع شهر بوده است.بقاياي آن را امروز «بازار حميديه » مي نامند. «معروف است که پس از حادثه عاشورا، ابن زياد خاندان حضرت سيد الشهدا را اسير نمود و آنان را از کوفه به شام گسيل داشت.يزيد دستور داد تا شهر شام را آينه بندي و چراغاني کرده، خاندان امام حسين «ع » را در کوچه و بازار بگردانند.از جمله جاهايي که اسيران را عبور دادند، همين بازار شام بود که براي ديدار اسراي خاندان نبوت «ص »، جمعيت زيادي در دو طرف بازار صف کشيده بودند.
اين بازار امروزه حدود پانصد متر طول و ده متر عرض دارد، در دو طبقه و تاريخ بناي آن به عصر عثماني مي رسد... آغاز بازار شام، خياباني عريض، واقع در غرب بازار و پايان آن محوطه مقابل مسجد اموي است... فاصله آخرين ستون تا محوطه مقابل در غربي مسجد اموي حدود سي متر است و ظاهرا اسراي خاندان عصمت و نبوت از همين درب اصلي مسجد اموي وارد مسجد گشتند...» (1) .
پاورقي
(1) دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 34.
بالا سر
يا «بالاي سر» قسمتي از قبر که طرف سر ميت قرار مي گيرد، محوطه اي از حرم نزديک به بالاي سر امام، در مقابل پايين پا.از آداب و مستحبات زيارت امام حسين «ع » ايستادن بربالاي سر آن حضرت و زيارت خواندن و نماز گزاردن است. (1) .
پاورقي
(1) بحار الانوار، ج 98، ص 186.
بانو دلهم
اين بانوي آگاه و باايمان دختر «عمرو» و همسر«زهير»، آن شهيد بلند آوازه عاشورا است. و اوست که داستان پيوستن مرد قهرمانش به پيشواي شهيدان را روايت مي کند و روايت رسيده اين گونه است که ابومخنف مي گويد: بانو «دلهم» به من اين گونه روايت کرد.
باني
پايه گذار، مؤسس.در فرهنگ عاشورا و مراسم سوگواري، کسي که بر پاي دارنده مجلس عزا يا تعزيه و روضه و سخنراني براي امام حسين «ع » و ديگر معصومين است. باني مجلس معمولا بنا به نذر و نياز يا از روي عشق و علاقه دست به اين کار مي زند ومتکفل خرج و هزينه پذيرايي و اجرت روضه خوان و تعزيه خوان و واعظ و محل برگزاري جلسه مي شود.به مؤسس ساختن مسجد و حسينيه هم باني گفته مي شود.رسم است که واعظ و مداح، باني مجلس را ياد و دعا مي کند که خداوند قبول فرمايد و موردعنايت و کرم ابا عبدالله «ع » قرار گيرد.
بجدل
جد مادري يزيد، پدر مليسون - مادر يزيد بن معاويه - بود.
بجدل بن سليم
از لشکريان عمر سعد بود. آن ملعون انگشت حضرت سيدالشهداء عليه السلام را به طمع انگشتري که در دست حضرت بود قطع کرد.
مختار، دستور داد، آن خبيث را نخست انگشتانش را قطع کردند و سپس دو پايش را و آن قدر در خون خود غلطيد تا جان سپرد.
انگشت رفت بر سر انگشتري به باد گوشها دريده شد از پي گوشواره ها
بحر بن كعب
وي قاتل حضرت عبدالله بن حسن بن علي عليهم السلام است.
بحريه بنت مسعود خزرجي
او مادر گرامي جناب «عمرو بن جناده ي انصاري» است. پس از آن که پسر نوجوان بحريه، به شهادت رسيد، دشمنان سر فرزندش را به طرف او انداختند. او آن سر را برداشت و گفت: چه نيکو جهاد کردي، پسرم! اي شادي قلبم، اي نور چشمم! سپس سر را پرتاب کرد و با آن کسي را کشت، سپس چوبه ي خيمه را برداشت و حمله کرد که بوسيله ي آن بجنگد. امام حسين عليه السلام مانع شد و او را به خيمه برگرداند. هم او بود که به پسرش امر کرد تا از امام عليه السلام دفاع کند.
بحير بن عبدالله
وي يکي از هواداران و طرفداران قيام مختار بن ابوعبيد ثقفي بود. در آخرين نبرد مصعب بن زبير عليه مختار، به هنگامي که مختار و تعدادي از نيروهايش در دار الحکومه کوفه محاصره شده بودند، بحير بن عبدالله خطاب به محاصره شدگان در قصر گفت:
«اي قوم! ديروز اميرتان رأي و نظر درست را به شما گفت و به شما ياد آور شد که با او بجنگيد و از خود دفاع کنيد و اينک شما پشيمان شده ايد. اي کاش امير را اطاعت کرده بوديد حال اگر هم تسليم دشمن شويد آنان شما را مانند گوسفند سر مي برند. بياييد و همت کنيد. اکنون نيز دير نشده است و با شمشيرهايتان همه با هم از قصر خارج شويد و به دشمن يورش بريد. و بجنگيد تا حداقل شرافتمندانه بميريد.
اما آنان به سخنان بحير اهميت ندادند و به اميد نجات ذلت بار خود حاضر به همراهي وي نشدند و به بحير گفتند: «کسي که بيشتر از تو امر او را اطاعت مي کرديم و اندرز او را مي پذيرفتيم همين پيشنهاد را کرد ولي ما قبول نکرديم، خيال مي کني از تو اطاعت مي کنيم؟!»
بحير بن عبدالله که از سران قوم بود و جزء دستگير شدگان، وي را دست بسته پيش مصعب بردند. وي خطاب به مصعب گفت: «حمد خداي را که ما را اسير تو کرد و تو را در معرض عفو و بخشش قرار داد. دو مقام است که يکي مايه ي رضاي خدا و يکي مايه ي خشم اوست. هر کس ببخشد خداي او را مي بخشد و عزتش را زياد مي کند و هر کس عقوبت کند از قصاص درامان نماند. اي پسر زبير ما مسلمانيم و اهل قبيله شما و از ملت شما هستيم. نه ترکيم و نه ديلم. اگر برادران همشهري ما با من مخالفت کردند يا ما به صواب بوده ايم (يا آنها) چنانکه مردم شام با همديگر نبرد کرده اند و اختلاف داشتند، سپس با هم برادر شدند، مردم بصره نيز با هم نبرد کردند و بعد با هم صلح و سازش نمودند. شما که اکنون اميري پيروزيد و بر ما مسلط، بر ما منت نهيد و تساهل کنيد و عفو با قدرت را پيشه خود سازيد.»
و سخناني از اين قبيل گفت، به طوري که مصعب و اطرافيان را تحت تأثير سخنان خود قرار داد و مصعب خواست آنان را آزاد کند که ناگهان عبدالرحمان بن محمد اشعث، اين عنصر پست و خبيث جلو آمد و اعتراض کرد و به مصعب گفت: «رهايشان مي کني اي پسر زبير؟ يا ما را داشته باش يا آنها را.»
و محمد بن عبدالرحمان حمداني بلند شد و گفت: پدر من با 500 نفر از طايفه ي حمدان و بزرگان عشيره به دست اينان کشته شدند و تو آنان را که خونيهاي ما هستند و خون ما در شکمشان موج مي زند رها مي کني؟ يا ما را نگهدار يا آنان را. و بدين ترتيب هر يک از سران کوفه و اشراف ضد انقلاب که دل پري از مختار و ياران او داشتند سخن گفتند و چون مصعب فشار و اصرار آنان را ديد دستور داد همه ي محاصره شدگان را از دم شمشير بگذرانند و فرمان قتل همه را صادر کرد. فرياد و سر و صداي دستگير شدگان بلند شد و آنان فرياد مي زدند: اي پسر زبير ما را نکش فردا ما پيشمرگان لشکر تو خواهيم شد و به ما احتياج پيدا خواهي کرد. اگر ما در جنگ با دشمنانت کشته شويم باز آنان را ضعيف کرده ايم و اگر پيروز شويم پيروزي براي تو و يارانت خواهد بود. مصعب با قساوت قلب نپذيرفت و پيرو درخواست سران فراري کوفه شد.
هنگامي که دستگير شدگان فهميدند که همه کشته خواهند شد بحير مسلمي به مصعب گفت: تقاضاي من از تو اين است که مرا همراه اين گروه نکشي زيرا من به آنان قبلا گفته بودم که تسليم نشوند و با شمشيرهايشان از قصر خارج شوند و دفاع کنند اما آنان تن به اين ذلت دادند و از من اطاعت نکردند. دلم نمي خواهد خون من با خون آنان مخلوط شود. مصعب دستور داد تا بحير را به گوشه اي دورتر بردند و گردن او را زدند.
بحير حميري
وي مردي عالم و منجم بود. هنگامي که عبدالله بن زبير «عبدالله بن مطيع» را استاندار کوفه و «حارث بن عبدالله» را به استانداري بصره گماشت، بحير حميري که مردي عالم و منجم بود، به آن دو تذکر داد که امشب را حرکت نکنند که ساعت خوبي نيست و امشب، «ماه» در «برج ناطح» است.
حارث به تذکر منجم ترتيب اثر داد و روز بعد حرکت کرد (و البته از انقلاب و تحولات جان سالم بدر برد!!) اما ابن مطيع، مغرورانه در پاسخ آن منجم گفت: «مگر بجز برخورد و تصادم چيزي مي خواهيم؟!» راوي گويد: به خدا ابن مطيع، صدمه ي شديدي خورد و به محنت افتاد.
بدر بن رقيد
از شهداي کربلاست. او همان «يزيد بن نبيط عبدي» است.
بدر بن رقيط
از شهداي کربلاست.به قولي او همان «يزيد بن نبيط عبدي» است.
بدر بن معقل
به قولي او همان زيد بن معقل و از شهداي روز عاشورا است.
بدير بن حضير
به قولي او همان «برير بن خضير حمداني»، از شهداي کربلاست.
برداشتن بيعت
بيعت، بر عهده بيعت کننده، تکليف حمايت و ياري مي آورد، مگر آنکه امام و پيشواي بيعت، اين تعهد را از دوش بيعتگران بردارد و آنان را در «حل » قرار دهد که اگر رفتند، پيمان شکني محسوب نگردد.در اينکه آيا با «حل بيعت »، مسؤوليت از دوش صاحبان بيعت برداشته مي شود، يا آنکه تکليف حمايت و ياري حجت خدا همچنان بر دوش آنان باقي است، بحث است.
امام حسين «ع » يک بار در وسط راه، پس از شنيدن حوادث کوفه و آگاه شدن از دگرگوني اوضاع آن، بيعت را از همراهان برداشت، تا هر که مي خواهد برود.آن هنگام عده اي رفتند.يک بار هم شب عاشورا پس از خطبه اي که به ستايش از وفاداري اصحابش پرداخت، فرمود: اينها تنها مرا مي خواهند، شما را آزاد مي گذارم که هر کس مي خواهد برود.از تاريکي شب استفاده کنيد و برويد: «فانطلقوا جميعا في حل، ليس لي عليکم مني ذمام، هذا ليل قد غشيکم فاتخذوه جملا» (1) البته آن شب کسي نرفت.برادران و پسران و برادرزادگان عبدالله جعفر و زينب «ع » و کساني چون عباس، زهير بن قين و ديگران برخاستند و اعلام حمايت و جانبازي تا مرز شهادت نمودند و زندگي بي امام و حيات پس از شهادت حسين «ع » را بي ارزش دانستند.
گفت اي گروه، هر که ندارد هواي ما سرگيرد و برون رود از کربلاي ما
برگردد آنکه با هوس کشور آمده سرناورد به افسر شاهي گداي ما
پاورقي
(1) وقعة الطف، ابي مخنف، ص 197.
بررسي تاريخ عاشورا
نام کتابي ارزشمند، حاوي سخنرانيهاي مرحوم دکتر محمد ابراهيم آيتي که در سالهاي 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سيد الشهدا و ابعاد گوناگون آن است.
بريدة بن وائل
وي شترباني بود که پس از شهادت امام حسين عليه السلام به طمع برداشتن بند زير جامه ي آن حضرت دوباره به مقتل بازگشت و آن حضرت را سر بريده و خونين يافت.دست برد تا آن بند را بردارد، که دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد. کاردي درآورد.دست حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد. امام دست چپ را برآورد، دست چپ را هم بريد. اين شخص بعدا چهره اش سياه شد و در راه مکه فرياد برمي آورد که: «ايها الناس! دلوني علي اولاد محمد».
برير بن حصين
به قولي او همان «برير بن خضير حمداني»، از شهداي کربلاست.
برير بن خضير
برير بن خضير حمداني مشرقي در اصل از اعراب يمن، ولي ساکن کوفه بوده است.
موقعيت علمي و اجتماعي و فضايل قابل توجهي داشته، بطوري که از نظر اجتماعي وي از اشراف کوفه و از شخصيتهاي محترم و مشهور آن جا محسوب مي شده.
او در بعد فضايل مردي پارسا، عابد، شجاع، از اصحاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و از تابعين بود. «تابعين به کساني گفته مي شود که از طريق اصحاب، سنت حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم را نقل کرده و به آن عمل مي نمودند».
از نظر علمي، او معلم و قاري قرآن از شيوخ قرا، محسوب شده و کتبي را هم تأليف نموده بود از جمله، کتاب قضايا و احکام که از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت امام حسن عليه السلام روايت کرده، بطوري که کتاب برير از اصول معتبره، در نزد علماي شيعه مي باشد.
و همچنين سخنرانيهاي خوبي را در کربلا ايراد نمود تا که شايد بر سنگ دلان کوفي اثري بگذارد. برير از مکه تا کربلا در خدمت امام حسين عليه السلام بود. تا اين که در روز عاشورا بدست کعب بن جابر ازدي و رضي بن منقذ عبدي - لعنة الله عليهما - به شهادت رسيد.
بنا به نقل بحار، برير بعد از شهادت حر رياحي عازم ميدان شده و اين رجز را خواند:
ان برير و ابي خضير ليث يروع الاسد عند الزئر
يعرف فينا الخير اهل الخير اضربکم و لا اري من ضير کذلک فعل الخير من برير
«من برير فرزند خضيرم، شيري هستم که شيران از غرشم مي ترسند، نيکوکاران نيکي ما را مي دانند، مي زنم شما را و زياني نمي بينم، اين است بهترين کار از برير.»
او همچنان حمله مي کرد، و خطاب به دشمن مي گفت:
نزديکتر بياييد اي قاتلان مؤمنين، اي قاتلان فرزندان مجاهدين بدر و اي قاتلان فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم.
تا اين که سي نفر را به هلاکت رسانيد آن گاه يکي از دشمنان به نام يزيد بن معقل براي جنگيدن جلو آمد و خطاب به برير گفت: شهادت مي دهم که تو از گمراهان هستي، برير گفت: بيا تا خداي را بخوانيم (و مباهله کنيم) و از او بخواهيم هر آن که باطل هست به دست آن ديگري که حق است کشته شود.
جنگ ميان برير و يزيد شروع شد، يزيد شمشيري زد ولي اثري نکرد، بعد از آن برير شمشيري بر او فرودآورد که از کلاه خود يزيد گذشت تا به بيني اش رسيد و هلاک شد.
بنا به روايت بحار برير بن خضير بدست بحير بن اوس الضبي - لعنه الله عليه - به شهادت رسيد و او بر اين جنايت بزرگ، ضمن خواندن اشعاري، افتخار هم مي کرد.
بحير بن اوس را پسر عمي بود، که او را بر ارتکاب چنين جنايتي، سرزنش کرده و گفت:
اي بحير، برير بن خضير از بندگان صالح خدا بود. او را کشته و افتخار هم مي کني؟! واي بر تو، فرداي قيامت چگونه پروردگارت را ملاقات خواهي کرد؟ بحير از عمل خود پشيمان شده و اشعاري هم در ندامت خود خوانده ولي ديگر سودي نداشت. و حتي «نوار» دختر جابر همسرش هم او را سرزنش کرد، و قسم خورد که ديگر با او صحبت نخواهد کرد.
بنا به نقل مرحوم سماوي و طبري، برير بدست رضي بن منقذ و کعب بن جابر ازدي به شهادت رسيد.
برير تلاش زيادي نمود، تا از سرسپردگي عمر بن سعد بن بني اميه بکاهد، ولي موفق نشد.
و لذا در کربلا برير جواب سلام عمر بن سعد را نداد.
ابن سعد گفت: سلام شعار اسلام است، چرا جواب نمي دهي؟
برير گفت: اگر شما مسلمان بوديد اقدام به ريختن خون پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم نمي کرديد.
ابواسحق عمرو بن عبدالله سبيعي حمداني خواهر زاده برير بن خضير بود.
ابواسحق از بزرگان تابعين بوده و چهل سال نماز صبح را با وضوي اول شب خواند و هر شب ختم قرآني مي کرد و از افراد مورد اعتماد حضرت امام زين العابدين عليه السلام بود. مرحوم علامه مجلسي نقل مي کند:
چون عمر بن سعد و اصحابش مهياي جنگ شده و بر مرکبهايشان سوار شدند، آنگاه مرکب امام حسين عليه السلام را آوردند و آن حضرت سوار شده و با چند نفري از اصحابش بسوي دشمن پيش رفت، و برير بن خضير پيشاپيش آن حضرت حرکت مي کرد.
امام عليه السلام به او گفت: اي برير با مردم سخن بگو پس برير پيش رفت و گفت: مردم کوفه! از خدا بترسيد هم اکنون فرزندان و عزيزان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ميان شما فرود آمده اند و بگوييد که رأي شما درباره ي آنها چيست؟ و با آنان چگونه رفتار خواهيد کرد؟
در جواب او گفتند: آنها را بدست ابن زياد خواهيم سپرد. تا درباره آنها حکم کند.
برير گفت: آيا از اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم قبول نمي کنيد که بسوي مدينه بازگردند؟ واي بر شما اي اهل کوفه! آيا نامه ها و عهدهايي که با حسين بن علي عليهماالسلام داشتيد و خدا را بر آن شاهد و گواه گرفتيد فراموش کرده ايد؟ واي بر شما که اهل بيت پيغمبر خود را به اصرار به عراق دعوت نموديد و گمان کرديد که جان نثاران آنها خواهيد بود؟!
و آن گاه که روز امتحان رسيد دست از ياري آنها باز داشتيد و آب فرات را بر روي آنها بستيد، بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با فرزندانش چه بد رفتار کرديد، شما را چه مي شود؟! خدا روز قيامت سيراب تان نکند چه بد مردمي هستيد.
در جواب او گفتند: ما نمي دانيم چه مي گويي اي برير، پس او گفت: شکر خدا را، که شما را به خوبي شناختم، خدايا از کارهاي زشت اين مردم بيزارم.
پروردگارا آنان را به جان يکديگر بينداز تا بر تو برآيند در حالي که بر آنها غضبناک باشي. آخرين جوابشان اين بود که برير را تير باران کردند.
و او به سوي امام عليه السلام بازگشت، تا اين که خود آن حضرت پيش رفته و خطبه خواند.
اعمال و گفتار برير در آخرين ساعات عمرش حاکي از ايمان قوي او مي باشد، و لذا در کلامي زيبا خطاب به امام حسين عليه السلام عرض مي کند:
«و الله يابن رسول الله لقد من الله بک علينا ان نقاتل بين يديک تقطع فيک اعضائنا حتي يکون جدک يوم القيامة بين يدينا شفيعا».
«به خدا سوگند اي فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به تحقيق خداوند بر ما به وجود تو منت گذاشت که توفيق جهاد در محضرت را به ما عطا کرد که در راه تو قطعه قطعه شده، و به توفيق شفاعت جدت صلي الله عليه و آله و سلم نايل شويم».
قبل از عاشورا بدستور امام عليه السلام اصحاب نظافت کردند آن گاه برير با عبدالرحمن بن عبد ربه که در نوبت نظافت کردن بود، مزاح و شوخي مي کرد، عبد الرحمن به برير گفت: الآن چه وقت شوخي است؟!
برير گفت: به خدا سوگند قوم من مي دانند که من نه در جواني و نه در پيري
اهل اباطيل و شوخي نبودم ولي الآن شوخي مي کنم چون تا بهشت فاصله ايي نمانده است. نام برير در زيارت رجبيه وارد شده است. ولي در زيارت ناحيه مقدسه نامي از اين شخصيت مهم به ميان نيامده است.
برير بن خضير همداني
از شهداي کربلاست.از اصحاب وفادار امام حسين «ع » و از انسانهاي شايسته و پرهيزگار که زاهد، قاري قرآن و معلم قرآن و از شجاعان بزرگوار کوفه، از قبيله «همدان » بود.برير از تابعين به شمار مي رفت و به عنوان «سيد القراء» شناخته مي شد.اهل عبادت وقرائت قرآن بود که در مسجد جامع کوفه به قرائت مي پرداخت و در ميان قبيله همدان ارزش و منزلتي داشت.در کوفه مشهور و مورد احترام بود.کوشش بسياري داشت که عمر سعد را از دوستي و همدلي با حکومت اموي باز دارد که موفق نشد. (1) وي در سال 60هجري از کوفه به مکه رفت و به امام حسين «ع » پيوست و همراه او به کوفه آمد.روز تاسوعا از خوشحالي اينکه به شهادت خواهد رسيد، با عبد الرحمن بن عبد ربه شوخي مي کرد.شب عاشورا نيز از کساني بود که برخاست و در حمايت و جانبازي براي امام، سخناني ايراد کرد. (2) .
در کربلا چندين بار خطاب به دشمن سخنرانيها کرد.کلمات وفاداري او نسبت به سيد الشهدا معروف است.روز عاشورا، به ميدان رفت و خطاب به سپاه عمر سعد خطابه اي ايراد کرد و به نکوهش آنان پرداخت.برير، پس از حر به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد. (3) در حمله هاي برق آسايش اينگونه رجز مي خواند:
انا برير و ابي خضير و کل خير فله برير
پاورقي
(1) انصار الحسين، ص 61.
(2) عنصر شجاعت، ج 1، ص 154.
(3) بحار الانوار، ج 45، ص 15.بستان «ابن معمر»
نام محل و نخلستاني است که دو وادي نخله يماني و نخله شامي در آنجا به هم مي پيوندد و متعلق به عمر بن عبيد الله بن معمر بوده و مردم آنجا را بستان «ابن عامر» گويند.
نام منزلي است که امام حسين «ع » هنگام حرکت از مکه به سوي کوفه، در آنجا فرود آمده، سپس به تنعيم رفته است. (1) .
پاورقي
(1) معجم البلدان، ياقوت حموي، ج 2، ص 170.
بستن آب
شيوه ناجوانمردانه تشنه نگهداشتن طرف در جنگ، براي از پاي درآوردن او.درحادثه کربلا سپاه عمر سعد به دستور ابن زياد، از رسيدن آب به خيمه گاه امام حسين «ع » جلوگيري کردند.از روز هفتم محرم، عمر سعد کسي را به نام عمرو بن حجاج با پانصدسوار بر شريعه فرات مامور کرد.آنان فرات را در محاصره خويش قرار دادند و از سه روزبه شهادت امام حسين «ع » مانده، مانع آب برداشتن اصحاب او از فرات شدند. (1) اين کار که به تشنگي امام و اصحاب و فرزندانش در روز عاشورا انجاميد، از سوزناکترين حادثه هاي کربلا بود و امام و ياران و اطفالش لب تشنه ماندند.
پاورقي
(1) اعيان الشيعه، ج 1، ص 599، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 556.
بشر (بشير) بن عمرو حضرمي
از شهداي کربلاست.نامش در زيارت رجبيه هم آمده است.وي يکي از دو مردي بودکه پيش از شهادت جوانان بني هاشم، از ياران حسين «ع » باقي مانده بودند.انساني پايدار، بصير و با وفا و از مردم «حضرموت » يمن بود.در کربلا خود را به کاروان حسين «ع » ملحق ساخت.در همان دوران، فرزندش در شهر ري اسير بود.با آنکه امام، بيعت خود را از او برداشت، ولي حاضر نشد دست از امام بکشد.اغلب مورخان، شهادت او را در حمله اول دانسته اند.قبر او در بقعه دسته جمعي شهداي کربلا در پايين پاي سيد الشهداست. (1) بشر بن عمر هم نقل شده است.
پاورقي
(1) دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 250، عنصر شجاعت، ج 2، ص 194.
بشر بن الحسن
از شهداي بني هاشم در روز عاشورا است. او يکي از دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و از اصحاب امام حسين عليه السلام در روز عاشورا است. او در صحراي کربلا در رکاب امام حسين عليه السلام شجاعانه جنگيده و به فيض شهادت نايل آمد.
بشر بن جذلم
وي همان «بشير بن حذلم» صحابي امام سجاد عليه السلام است.
بشر بن حوط حمداني
به قولي وي قاتل جناب «جعفر بن عقيل بن ابيطالب عليهم السلام» است. نامش در تاريخ طبري آمده است.
بشر بن عبدالله حضرمي
به قولي او همان «بشر بن عمرو حضرمي»، از شهداي کربلاست.
حضرمي قبيله اي از قحطانيه از ناحيه ي حضرموت، سرزمين «حضرموت» توسط آنها شناخته شده و يا قبيله اي است از «بني حضرمي» که تيره اي است از «ظبي» که آن هم تيره اي است از يافع قبيله اي از ناحيه يمن. بشر يکي از افراد قبيله ي «کنده» بوده که از قبايل ناحيه ي يمن مي باشد. (يمن، عرب جنوب)
بشر بن عمر
به
نظرات شما عزیزان: